روحم وروی ابر می خوابم
خسته ام،توی قبرمی خوابم
بوسه ات مانده روی بازویم
مادرم گریه می کند رویم
توی یک قبر تنگ وبن بستم
مثل یک مرده درخودم هستم
روح من داغ ونیمه جان مانده
چشیم هیم به آسمان مانده
حالت گیجی بدی دارم
استخوان دردممتدی دارم
بوی بارن گرفته پیرهنم
مزه ی سنگ می دهد دهنم!
زنگ توازصدام افتاده
روحم از پشت بام افتاده
خاک می ریزداز نفس هایم
دو ، سه ساعت شده که اینجایم
نورافتاده برسررویم
یک فرشته نشته پهلویم
عطر بالش یواش می آید
بوی سیب از صداش می آید
نفسش توی قبر، پخش وپلاست
شکل رویای مادرم ، حواست.
شکل یک سیب سرخ،درسبداست
اسم وفامیل مرده را بلداست
ساکن برج سوم ماه است
بالش هایش بلند و کوتاه است.
مثل یک ماه توی بافه ی نور
مایه ی اهل قبور!
روبه رویم نشسته باخنده
قطعه تون ریفتون چنده؟